زندگی و مرگ و دیگر هیچ

در مورد من نوعی

زندگی و مرگ و دیگر هیچ

در مورد من نوعی

همه آدمها رفتنی اند!

کامران هم خیلی سریع کمتر از یک هفته رفت و تموم شد ، چه راحت آدمها می آیند و می روند و من همچپنان هستم ، این آدم به درد من نمیخورد یک انسان افسرده حال که همیشه در گذشته بسر می برد و حاظر نیست آینده اش را عوض کند برای خودش نه هیچ کس دیگر.....! 

و من جایگزینی بودم برای دوست دختر قبلی که هیچ وقت دوست دختر واسش نشد. و حالا انسانی دیگر نمی دونم این یکی تا کی قراره ادامه پیدا کنه یه روز ، دو روز یا فقط شاید یه هوس باشه همین و بس.دیشب تا 4 صبح می حرفیدم و الام واقعا خوابم می آید دوست دارم با همه مردان این سرزمین سبز دوست شوم و با همه بگم بخندم و شاد باشم و آواز بخوانم و برقصم چون من انسانی آزاد هستم و حق دارم زنده باشم و به بهترین ها برسم. 

یه روز می گفتم من قادرم هر آن چیزی که بخواهم به دست بیاورم پسس باز هم همین را خواهم گفت، فردا من و ناهید و شادی خواهرم می رویم شمال ویلای ناهید اینا خوشحالم واقعا احتیاج به یک روح جدید دارم.خوشحالم و شاد و زیبا خواهم درخشید.....

باران بارید و من عاشق شده ام...!

یعنی واقعا احساس دوست داشتن اینقدر سریع بوجود می آید ، من واقعا نمی فهمم چی شد و چرا من از کامران خوشم اومد همش یه اتفاق ساده بود من احساس کردم این آدم به من احساس آرامش می دهد، توی چشمهاش چیزهایی دیدم که خواستم اون را به دست بیاورم و به دست هم آوردم.ازش خوشم می آید آدمی که همیشه عاشقه و احساساتی هست و دوست داشتنی با دو چشم درشت مشکی زل می زنه و بهم نکاه می کنه و من نگاهم را از او می دزدم.دوستش دارم نمی دونم چرا اما یاد حرف شیدا افتادم که آن روز بهم گفت اون شب من و شیدا توی ماشین نشسته بودیم و راجع به همه چیز و همه کس و پسرها حرف زدیم و حرف زدیم و...اون حرف جالبی زد گفت بهم اینقدر می گردم و دوست می شوم تا سهمم را از این دنیا بگیرم. 

آره من هم اینقدر تا نهایت نیتستی و هستی و بودن و نبودن می روم جلو تا سهمم را از این دنیا به دست بیاورم. 

دیروز وقتی رفتم کارگاه مجسمه هایم را برای کوره بردارم احساس کردم کارگاه هم به من یه جوره دیگه لبخند می زنه و حالش خوب شده و یهو دلم خواست کاشکی کلاس نداشتم تا می شستم می ساختم و می ساختم. 

من از ان انسانهایی هستم که همیشه عاشقم همیشه دوست دارم یک عشقی این دور وبر باشد و به من احساس خوب زندگی را بدهد و احساس کنم زندگی در جریان است و دیروز از آن روزهایی است که بارون زده و من می خواستم یگم عاشق شده ام زیر باران

داره تموم میشه

اونقدر خسته ام که حد ندارد هر روز و هر روز اس.ام.اس هایی که ازش دارم و بیشتر آنها حالت ناراحت کننده و من متهم شده ام به همه چیز .من که فقط انتظار یه دوستی ساده داشتم و یه دوست داشتن ساده.... 

اگر واقعا حسام تو می رفتی و ازدواج می کردی و خیلی راحت به من می گفتی تموم شد واقعا اون لحظه انتظار داشتی من چی بگم؟ منم هر چی تهمت بی رواست به تو بدهم و تو را پست و خائن بدونم.باورم نمی شه که حسامی که من می شناختم و دوستش داشتم این حرفها را به من زده باشه .چرا آدمها وقتی عصبانی می شوند هر چی دلشون می خواهد می گند و آدم را تا نهایت نیستی ناراحت می کنند. 

دیروز اس.ام.اس دادی بهم که می خواهی پولم را بدی من که از اون پول گذشتم هیچی بهت نگفتم مگه چقدر بود ، اما تا بهت پیغام دادم گفتی : چیه بوی پول به دماغت خورده  

واقعا خدایی روت شد این حرفو به من بزنی من اگه یه دختر مایه دار پولداری که می گی بودم هیچوقت نمی اومدم با تو دوست شوم می رفتم با یکی همتراز خودم  دوست شوم.تو نمی دونی چه زجری من توی این مدت کشیدم .همه خاطراتم را با تو گذاشتم توی یه کشو.همه آهنگهای ماشینم را عوض کردم فقط و فقط بخاطر اینکه هر آهنگی که گوش می دادم یاد تو می افتادم و وسط خیابون اشک می ریختم و اشک می ریختم که توی دوستی با تو هیچ چیزی کم نذاشتم و تو به من تهمت همه چیز زدی.ناراحتم که این همه وقتم را با تو گذاشتم و این حرفها را شنیدم. 

دوستت داشتم هیچ وقت هم فراموشت نمی کنم اون لحظه ها اون غذا درست کردنت اون پررو گفتنت بهم اون مواظبت هات از من اما خوب شاید قصه ما فقط تا همین جا باید می بود .نمی دونم الان سر کارم و دلم خیلی پره خیلی دوستت داشتم فقط به عنوان یه دوست پسر اما تو گند زدی به همه چیز .تو رویاهای من را بردی فراتر از اوج، کاشکی این کار را بادوستیمون نکرده بودی.ای کاش....!

روزها می گذرند

6روز از رابطه من با نبود حسام می گذره بماند که روز جمعه هر چی از دهنش در اومد بهم گفت و جالب بود همه حرفهایش و اندیشه هایش.می خواستم بر گردم اما با حرفهایی که زد دیگه برگشتنم فایده ای نداره....حرمتها از بین رفته کاشکی آنقدر روابطمون با هم پیچیده نشده بود که حالا به این شکل بشه.خدایی من خواستم روابط را کمتر کنم اما متاسفانه تو امان نی دادی حسام تو حال را نگاه می کردی و من آینده ای که الان اتفاق افتاده و دیگه هیچ کاری نمیشه کرد البته تو درسهای خوبی به من دادی خوشحالم که با تو دوست بودم چون یاد گرفتم که هرگازو هیچگاه دیگر با کوچکتر از خودم دوست نشوم اینکه شماها می گویند مهم سن نیست چرا خیلی مهمه بیشتر از اون چیزی که فکر کنیم مهمه . 

2- با کسی دوست شوم که از فرهنگ و مذهب خودم باشه دیگه با آدمهایی که خانواده مذهبی دارند دوست نمیشوم چون وقتی بخاهیم ازدواج کنیم این مسئله که بخواهند واسه تو زن بگیرند هویدا میشه. 

3- عزیزم من یه دختر مایه دار هستم که پولم را به رخت می کشم آره تو راست می گی تا بحال تا 29 سالگیم هیچگاه ندیده بودم که کسی این چنین به من بی احترامی بکنه ولی تو خیلی راحت بهم همچین حرفی زدی البته دوباره بر می گرده به ایراد خودم من باید با کسی دوست شوم که از سطح مالی در حد خود من باشه که این کارهای کوچکی که من انجام می دهم خیلی بچشم تو که می آید نیاید اما واقعا این حرفهای تو جالب بود و زیبا و حالا بعد از 2 روز برای من اس.ام.اس داده ای که هیچ کس بهتر از تو در زندگی من نخواهد آمد واقعا چه فکری کرده ای که اینقدر در مورد خودت اعتماد به نفس به خرج داده ای واقعا تو به جز یک محبت صادقانه که آنهم جز خصوصیاتت بوده و به همه کس محبت می کنی در حق من چکار کرده ای؟؟؟؟!!! 

خیلی جالب بود و زیبا که انسانها در این حد خودشان را دست بالا می گییرند کاش خودت را همان حدی که بودی نشان می دادی نه بیشتر.دوستت داشتم حاظر بودم بخاطر تو و فقط و فقط بخاطر تو کارهایی انجام بدهم اما تو همه چیز را نابود کردی.....!

بالاخره تموم شد!

کی فکر می کرد اون همه خاطره از بین بره .کی فکر می کرد یه روزی بین ما همه چیز توم یشه هیچ کسی همچین چیزی را فکر نمی کرد حتی خود تو و من.الان یه 5 روزی هست با هم حرف نمی زنیم گهگداری تو sms ناراحت کننده ای بهم می زنی اما دوباره مثل قبل میشه همه چیز و حتی دیگه دوست ندارم باهات حرف بزنم اونقدر قلبم شکسته شده که دیگه نای حرف زدن هم باهات ندارم.تو منو متهم کردی به ی دختر مایه دار پولدار که پولمو به رخت می کشم .ت. یه درس خوب بهم دادی از این حرفت 1- با کسی دوست شوم که سطح مالی اش اگه از من بیشتر نبود لااقل در سطح من باشه و لا اقل در حدی باشه که می رویم بیرون همش نگران این نباشم که پول داره یا نه.2- با کسی دوست شوم که ازنظر مذهب و فرهنگ هم سطح خود من باشه 

3-هرگز و هزگز با کوچکتر از خودم دوست نشوم چون تو به من ثابت کردی که هیچگاه یک پسر کوچکتر از من احساس مردانگی با من نمیکنه نمی تونه قدرتش را در مقابل من نشون بده. 

حسام عزیز دوست داشتم اما با زدن این اس.ام.اس های آخری واقعا روحم را آزرده دل کردی