می گفت ۲ هفته هست اینجوری شدی یه آدم منفی و نا امید .بهش گفتم من و منفی؟خنده داره گفت چرا خودم احساسش می کنم گفتم فکر نمی کنی داری بر عکس می گی گفت نه و همچنان پافشاری کرد بر روی این مسئله . یه مدتی می خواهم آزاد باشم و آزادانه فکر کنم حتی اگه تنها باشم ، احساس می کنم تمام وقتم را اختصاص به آدمی دادم که خودش واسه زندگی اش برنامه ای جدا داره بدون من مشکل از کجا شروع شد از وقتی که گفت بهم می ترسه همیشه و همیشه از شنیدن این جمله بدم می آمد می دونی چرا چون احساس می کنم ضعف یه مرد را نشون میدهد مسئله ای که من را بر می گردونه به 4 سال پیش .چقدر زمان زود گذشت .اون هم می ترسید و همین ترس یک شبه نظر او را عوض کرد و من را با یه دنیا خاطره رها کرد .
آیا واقعا اون مناسبه منه؟آیا واقعا احساس من درسته ؟ یا حتی احساس او به زندگی؟ نمی دونم حالا که ومدتی از اشنایی ما گذاشته و من خود را محدود کرده ام فقط به او احساس می کنم که خیلی برای او انرژی می گذارم شاید او هم می گذارد اما من از این می ترسم که او یه روزی بی هوا من را رها کنه به امان خدا و بره
سلام چطوری؟؟؟ مطالب قشنگی داری گلم. قالبتم قشنگه. پیش منم بیا.منتظرم گلم فعلا بای
سلام بی نام و نشون
مرسی از اینکه سر زدی
از احوالات وبلاگ میشه حدس زد زیاد خوش نیستی
دوست گرامتون راست میگن
راستی لینکت کردم
سلام
سلام
ناراحتی چرا وقتی همیشه یه دلیل محکم واسه خندیدن هست؟!
لینکت کردم
شاد زی...
چه میکنی بی نام و نشون
چرا سراغی نمیگیری؟
چرا یه گوشه دنج نشستی صدات در نمیاد؟
یه سری به ما بزن
ما که سر میزنیم آپ نکردی!
سلام گلم. مرسی از نظرت عزیزم. چطوری؟؟ میتونم اسمت بدونم گلم؟؟ منتظرتم.بای
سلام خوشحالم که بهم سر زدی .البته من اعتقاد دارم اسمها فقط یه نشونه هستند چه فرقی میکنه من شقایق مهسا و مریم و هزاران اسم دیگه باشم اما تو می توانی من را نازنین صدا کنی عزیزم:)