یه روز خسته کننده دیگری شروع شد حتما باید برای خودم یه سری مشغولیت ایجاد کنم.صبح هنوز بیدار نشده مامان جان شروع کردند به غر غر کردن از دست خواهرم شاکی بودند به من هم سرایت کرد....!
البته این مسئله یک مسئله طبیعی هسات خیلی جالبه که خواهرم هم عاصی شده.واقعا خنده دار نیست که ما باید هر شب ساعت 10 شب خونه باشیم منی که به مرز 30 سالگی نزدیکم.... به نظرم خیلی خنده دار و مسخره می آید.
دیشب با دوست پسرم و دو تتتتتز دوستام و دوست پسرش راهی کن سلوغون شدیم .خیلی جالب بود تمام رفتارشون و از همه جالبتر این بود دوست بنده با شلوارکی کوتاه جلوی دوست پسر بنده ظاهر شدند واقعا دخترها موجوداتی احمق و نادان هستندو من خودم دخترم اما واقعا این حرکت یعنی چی؟؟؟؟؟
کلافکر می کنم این رفتتتت منه که ایراد داره .
وقتم داره هر روز الکی هدر می ره فقط بخاطر اندکی پول...! دارم به این فکر می کنم که بشینم و برای کنکور درس بخونم.خسته ام اما فکر می کنم برای خوندن کنکور اندکی از وقتم پر می شه من هنوز در آرزوی روزی هستم که شب تا صبح بتوانم در کارگاه بمانم و مجسمه سازی کار کنم و نمی دانم آن روز کی فرا خواهد رسید.....!!